ღღرمان کدهღღ
ღღرمان کدهღღ

ღرمان های عاشقانهღ


رمان دنیا پس از دنیا

يه ماه ونيم بعد بود که سروکلهءداريوش پيدا شد
ديگه حتي برام مهم نبود که اينجا چي کارميکنه يا اصلا چر ابعد تقريبا هفت هشت ماه هنوز اينجاست
ديگه اصلابرام مهم نبود
اونقدر سردو خشن باهاش برخورد کردم که خودمم شوکه شدم
دستشو باز کرده بود واصلا معلوم نبود که يه ماه ونيم پيش تصادف کرده
فقط لاغر تر از اون چيزي که بايد شده بود
مثل اينکه اونم تو فراق يارش ميسوخت
ناخوداگاه تو دلم گفتم خوش به حال کسي که دوستش داره
نزديک ساعت پنج بود وهمه داشتن ميرفتن
وسايلا رو جمع کردم وسيستم وخاموش کردم
رفتم سراغ جاويد تاازش خداحافظي کنم
تقه اي به در زدم
_بله
دروباز کردم
جاويد پشت به ميزش ورو به من تکيه داده بود وداريوشم رو يِ يکي ازصندلياي راحتي نشسته بود وطبق معمول ،نگاهش به ميزبود
_ببخشيد اقاي صديق من دارم ميرم.......... کاري نداريد؟؟
_همه رفتن؟؟
_بله ...فکر کنم فقط اقاي احدي موندن... بقيه رفتن ..
_ميشه تشريف بياريد تو ...کارِمهمي باهاتون دارم
بدون اينکه به داريوش نگاه کنم روبه روش نشستم
_بفرمائيد درخدمتم ....
_مريم خانم من با داريوش صحبت کردم....
نگاه داريوش روي جاويد بود
چشماشو ريز کرده بو دو با موشکافي داشت به جاويد نگاه ميکرد
انگار اونم خبري از کارجاويد نداشت
يه تاي ابرومو دادم بالا
_درچه مورد ؟؟
_داريوش ميگه که نميخواد باشما ازدواج کنه وکسي ديگه اي رو دوست داره
با حرص چشمامو بستم وبا نوک انگشت پلکامو ماليدم
_خوب اين چه ربطي به من داره ؟؟قراره من براشون برم خواستگاری ؟؟
_نه ربطش اينه که شما هم نميخوايد باهاش باشيد ...
چون فکر ميکنم اگه قرار بود باهم باشيد تا حالا ازدواج کرده بوديد وحالا بچه تون دوسالش بود )
داشتم کم کم جوش مياوردم... يعني چي اين حرفا ؟؟؟
_ببخشيد اقا جاويد اين حرفا چه معني داره ؟؟
_ميخوام مطمئن بشم هيچ رابطه اي بين شما نيست ...)
اوووووووووف دارم قاطي ميکنما
يکي نيست بگه به تو چه؟؟
بنگاه شادماني باز کردي که به من وداريوش کار داري ؟؟
صداي شاکي داريوش بلند شد
_خوب که چي ؟؟ميخواي به چي برسي ؟؟
جاويد با لحني که هيچ احساسي ....دقيقا هيچ احساسي توش معلوم نبود گفت
_سوال سختي نپرسيدم ....يه جواب ميخوام .... اره يانه؟؟
سرمو بلند کردم وگفتم
_اقا جاويد رابطهءمن وداريوش خيلي وقتِ بهم خورده... فکر ميکردم شما تو جريان هستيد؟؟
_من به لجبازياي شما دونفرکار ندارم ....ميخوام يک کلام بهم جواب بديد ايا ميخوايد با هم باشيد يا نه؟؟
هردوباهم گفتيم؛
نه
....

جاويد يه نفس عميق کشيد
_خوب پس من ازداريوش ميخوام با توجه به اينکه نميخواد با شما باشه و
شما هم نميخوايد با داريوش باشيد
يه مکث ...
يه نفس عميق
_شما رو براي من خواستگاري کنه
سکوت اطاقو پر کرد
ريتم قلبم کند شد تا جايي که احساس کردم خون تو بدنم منجمد شده حتي نفسم نميکشيدم
باخودم گفتم... يعني من درست شنيدم
ديوونه شدم
داره ازمن ....ازمن داره خواستگاري ميکنه
بعدم داريوشو داره واسطه ميکنه
يعني تو تمام اين مدت به چشم ديگه اي به من نگاه ميکرد؟؟
يعني تا حالا منِ خر نفهميدم که نگاهش به من فرق داره؟؟
مگه میشه حالیم نشده باشه که منو یه جور دیگه نگاه میکنه؟؟
من که تا حالاچيزي نديده بودم ...
_چييييييييي؟؟
صداي داريوش منو هم پروند
بعدم هجوم داريوش به سمت جاويد
_نامرد عوضي ...چه طور ميتوني اينقدر پست باشي ؟؟
نگاهم روي داريوش که داشت يقهءجاويد وجرميداد بود، ولي فکرم......
نميتونستم حلاجي کنم ...
تو تمام اين مدت به چشم برادري ديده بودمش
ولي حالا .....
پلک زدم.... سد چشمام شکست
زمزمه کردم ....باور نمیکنم
مشت داريو ش رو صورت جاويد فرود اومد.... ولي جاويد حتي خم به ابرو هم نياورد
_چرا ؟؟چرا ميگي نامردم؟؟ مگه نميگي دوستش نداري؟؟؟ پس چرا قاطي ميکني ؟؟
مشتِ بعدي هم فرود اومد
ولي جاويد جا خالي دادواز زير دستِ داريوش دررفت
مدام ميگفت
_چرا عصباني هستي .........تو نميخوايش... من ميخوامش ...خودتو بکش کنار
داريوش اونقدر عصباني بود که تمام سفيدي چشماش خوني وقرمز شده بود
دقيقا شبيه يه گاو خشمگين بود که جلوش يه پارچهءقرمزو تکون ميدن
_تو غلط ميکني نامرد ....بهت اطمينان کردم...
قرار بود هواشو داشته باشي نه اينکه خودت بشي يه انگل وبچسبي بهش ....قرار مااين نبود

_اره من انگلم ....ولي دارم ميگم چرا تو ناراحتي ؟؟من ميخوامش ....اصلا تو چه کاره اي ؟؟
مثلِ يه فيلم حادثه اي فقط چشمم بهشون بود
مغزم قفل کرده وهرچي رو که ميديدم قاطي چيزاي ديگهءذهنم ميشد
عين يه آسياب همه چي توهم مخلوط ميشد ومن اين وسط داشتم عين يه مجسمه با چشماي خيس به دعواي داريوش وجاويد نگاه ميکردم
جاويد داريوشوپس زد
_تو نميخواهيش... خوب پس حرف حسابت چيه .؟؟؟
داريوش نفس نفس ميزد
_من به تو اطمينان کردم....
_خوب چه ربطي داره ؟؟؟منم سو استفاده نکردم.... دارم ازش خواستگاري ميکنم..
_تو غلط ميکني ...
مشت بعدي واين بار گلاويزشدن جاويد با داريوش
به خودم اومد.... لب جاويد پاره شده بود وداشت جلوي داريوش کم مياورد
داريوشِ لجام گسيخته، غير قابل کنترل شده بود
بَل بشويي شده بود که حد نداشت
_بسسسسسسسسسسسسسسه

صداي فريادم هر دو رو پروند
_بسه ديگه ...
چي ميخواين ازجونم ؟؟تا کي بايد ملعبهءدستتون بشم؟؟ تا کي ميخواين با من بازي کنيد ؟؟
نميبينيد ...من ادمم نه عروسکِ دستتون ....چرا ولم نميکنيد؟؟ چر ادست از سرم برنميداريد ؟؟
تا کي قراره تنم بلرزه ؟؟تا کي ميخوايد ازارم بديد ؟؟؟
رو به داريو ش گفتم
_ميبيني ؟؟بازم تو ...بازم تو... بازم وجود نحسِ تو ...
اصلا چر ااومدي ؟؟
اومدي تا ببينی بهترين رفيقت داره ازم خواستگاري ميکنه؟؟
اومدي ...اومدي .......
چشمام مثل ابراي بهاري ميريخت ....نفسم درنمياومد
_تا کي ....تاکي .........ميخواي باهام بازي کني؟؟
از هردوتون متنفرم)
ديگه نميتونستم
ريه هام خالي ازهوا شده بود ...بايد ميرفتم
نفهميدم چه جوري ازشرکت زدم بيرون ...
چشمام هيج جا رونميديد ...
مدام به مردم طعنه ميزدم
صداي داريوش از پشت سرم مي اومد
_مريم وايسا.... مريم صبرکن ...
پيچيدم تو اولين کوچه ءخلوتي که ديدم
پاهام داشت ضعف ميرفت.... احساسم ميکردم اکسيژن برام تموم شده
_مريم...
از پشت بازومو گرفت
با تمام قوام برگشتم وبا مشتِ گره کرده کوبيدم تو قفسهءسينش
جاخوردو عقب گرد کرد
ولي هنوز بازوم تو دستش بود
_همش تقصير تو ...همش تقصيرِ توي اشغالِ که جاويد به خودش اجازه داده همچين پيشنهادي کنه ...
منو دزديدي.... ازارم دادي ....زندانيم کردي... وابسطم کردي... بعدم رهام کردي ....
بسم نبود..... چهارسال نبودتو تحمل کردم بسم نبود...تا کجا ميخواي بري ؟؟
تا کي ميخواي به اين بازي احمقانت ادامه بدي...

نگاه کن..... دیگه راهی برای برگشت نمونده...
اونقدر دست دست کردي... اونقدر تحقيرم کردي... اونقدر خردم کردي ...
که دوست نامردت به خودش اجازه ء همچين پيشنهادي بده
مشت بعدي رو تو سينش کوبيدم
اينبار سرجاش موند وبا چشمايي بهت زده بهم زل زد
_خوب شد؟؟؟ همينو ميخواستي ؟؟
ميخواستي دلم و مالِ خودت کني وبعد ازچهار سال بيايي ومنو دودستي تقديم رفيقِ شفيقت کني
مشت بعدي ...
_ميخواستي بگي ديدي عاشقم شدي؟؟ حالا وقته تلافيِ
يک ...يک ...مساوي ....حالا باهم برابر شديم
میخواستی بگي دیدی نميتوني بدون من زندگي کني ؟؟
اره مساوي شديم ....
صدام به زمزمه تبديل شد
_ اره عاشقت شدم... عاشقِ توي نامرد که منو پيشکش دوستت کردي
مشت بعدي ....ولي اونقدر ضعيف وکم جون ،که فقط در حد يه اشاره بود
همش تقصيرتوِ.... چه جوري گذاشتي به خودش اجازه بده همچين درخواستي کنه؟؟
مگه نگفتي دوستم داري ؟؟مگه نگفتي عاشقمي؟؟
صدام دوباره اوج گرفت
چرت گفتي....
يه مشت شرووّر که منو خام کني ......
حالا بيا ....من عاشقِ توي نامرد شدم...
خيالت راحت شد... ديگه ير به ير شديم ....
حالابرو.... برو که ديگه نميخوام حتي يه لحظهءديگه ببينمت
چون ميخوام سر به تنت نباشه )
_مريم ...
دستشو جلو اورد ...........ولي پسش زدم
_خانم مزاحمتون شده
تو نگاه مبهوتش نگاه کردم
با چشمايي که چيزي جزداريوش نميديد وحالا اونقدر تار شده بود که همه چي رو تو مه ميديدم گفتم
_بله اقا... مزاحمم شده
نگاه داريوش رنجيد
مرد جلو اومد
_مگه خودت خواهر مادر نداري مزاحم دختر مردم ميشي؟؟
گريبان داريوش وگرفت
پسردوم رو به من گفت
خانم شما بفرمائيد ما خودمون قضیه رو حل میکنیم
_مريم ....
سرم وبه نشانه ءتاسف تکون دادم وبا نفرت گفتم
چند بار بگم اقا ........اشتباه گرفتی.... مریم دیگه کیه ؟؟؟
نگاهمو از داریوش گرفتم
اون همه احساس اونقدر قاطي شد ه بود که تکليفم حتي با خودمم روشن نبود
ولي يه چيزو ميدونستم
دلم ميخواست تمام عالم وادم جمع شن ويه گوش مالي حسابي به داريوش بدن
اين تما م اون چيزي بود که تو اون لحظه ميخواستم
برگشتم وچشمام وپاک کردم
صداي داد وهوار پسرا وصداي داريوش مي اومد
ولي من همه رو پشت سر گذاشتم
ديگه نميخواستم چيزي از داريوش بدونم

جلوي اولين ماشين وگرفتم ودربست رفتم خونه
تمام وسايلم تو کيفی بود که باخودم تو اطاق جاويدبرده بودم
اونقدر دل زده بودم که قيد همشو زدم
ديگه کلامم ميفتاد اون طرفا.... نميرفتم سراغش
يکي از يکي ديوونه تر بودن
اخه ادمم اينقدرنامرد ؟؟
چرا اينقدرمنو دق ميدادن ؟؟
يه دفعه اي يه تفنگ بردارن وبنگگگگگگگگگ
خلاصم کنن.....
ديگه اين همه حرص و زجر نداره که ...
دم خونه ماشين ونگه داشتم واز خونه براش پول اوردم
رفتم تو سلولم وتاشب زل زدم به پنجرهءکوچيکي که نزديک سقف بود
نور خورشيد کم کم نارنجي شد وبعدم شد خاکستري و
بعدم سياهي جاشو گرفت....
محمد ونازي دوباری سراغم اومدم ولي جواب ندادم
اونام فکر کرده بودن که خوابيدم
ساعت هشت ونيم بود که زنگ در وزدن
قلبم ريخت
نميدونم چر ايه حسي بهم ميگفت داريوش ِ
مطمئن بودم جاويد نیست.... دلم ميگفت کسی جز داریوش پشت درنیست
لخ لخ دمپايي محمد وبعدم باز شدن در
_تو اينجا چي کار ميکني ؟؟
سکوت وصداي موتور اقا رحمان
اينبار بلند تر
_گفتم تو اينجا چي غلطی ميکني ؟؟
درحياط بسته شد
هنوزم نگاهم به پنجره اي که اصلا به بيرون ديد نداشت بو د
_اومدم با مريم حرف بزنم ؟؟
ضربان قلبم بیشتر شد
خودشِ.... ميدونستم ....انگار که بوي داريو شو ميفهمیدم
لباسم وتو مشتم گرفتم ....چقدر صداش خسته است
_بامريم چي کارداري؟؟
....اين که کيف مريمِ.... دسته تو چي کار ميکنه ؟؟
_صبح تو شرکت داریوش جاگذاشت ....
چرا ؟؟؟چرا کیفشو جا گذاشته ؟؟
جاوید ازش خواستگاری کرد ...
................
محمد...بزار ببينمش ميخوام باهاش حرف بزنم
يه چيزايي هست که بايد بگم ....
_چي ري رو ميخواي بگي؟؟ دوماه پيش توتصادف کردي مريم اونقدر دوستت داشت که شبونه اومد بيمارستان
حتي به خاطرتوي نارفيق تو گوش منم زد
باورت ميشه ؟؟مريمي که ازارش به يه مورچه هم نميرسيد ،تا حالا به خاطر تو دوبار تو گوشم زده ...
اوردمش بيمارستان
نفهمیدم تو فاصله ءشب تا صبح چه بلایی سرش اوردی که ...
فرداي اون روز يه جنازه پا شو تواين خونه گذاشت ....ميشنوي يه جنازه
چي کار کردي با خواهر يکي يک کدونهءمن که دوماه ازگار، خنده به لبش نيومده ؟؟؟
چيکارش کردي که وقتي ميبينمش فکر ميکنم دارم يه ميت از قبر پاشُده رو ميبينم ؟؟
دوماه خونه اش شده اون اطاق لعنتي ...
صبح تا شب که سرکاره شبم که ميياد حتي حاظرنيست دوساعت کنارم بشينه)
_ميدونم ..ميدونم... به خدا وضع منم بهتر از مريم نيست ...تروخدا بزار ببينمش )
سکوت وسکوت
برو ببينش.... البته اگه تونستي..... فعلا که رفته تو زير زمين واز توش بيرونم نمي ياد
_زير زمين ؟؟
اره اوناهاش ....ميبيني برقشم خاموشه.... اصلا نميدونم زندست يا مرده ...
سکوت وبعد
صداي قدمهاي محمد وداريوش مي اومد
ضربان قلبم رفته بود رو هزار

صداي قدمهاي محمد وداريوش مي اومد
ضربان قلبم رفته بود رو هزار
ولي بازم همون جا نشسته بودم
با اين تفاوت که
زل زده بودم به در اهني اطاق که بالاش شيشهءمات بود
وبه داخل ديد نداشت
سايهءداريوشو ديدم
_مريم ...مريم... ميخوام باهات حرف بزنم.....فقط گوش بده.... خواهش ميکنم
منو ببخش ... تروخدا ببخش
به بزرگي خودت ببخش ....غلط کردم.... اصلا من نامرد... من بي غيرت ..تروخدا بيا بزن تو گوشم... فقط بيا بيرون...
بيا ببين او ن پسرا چه بلايي سرم اوردن... دلت مي ياد خانم..
تقاصتو گرفتن مريم جان...
دستشو گذاشت رو شيشه
_مريمي ...جاويد همه چي رو گفت ...
مرتيکه خر مثلا ميخواسته اين جوري منو تحريک کنه که اينقدرباهات لج نکنم
مريم ...جاويد قسم جون مامان وباباش وخورد که بهت نظر نداره ....
گفت وقتي ديده که تو چه جوري داري غصه ميخوري .....دلش برات سوخته وخواسته که با اين کارش منو وادار کنه بيام جلو
مريمي به خدا راست ميگم ....خودشم اومده ....الان دم دره ...
مريم تقصير از من بود تو ببخش ...
نگاهم به دستاش روي شيشه بود...
من موش ازمايشگاهي نبودم ...نميخواستم...
ديگه داريوشو نميخواستم ...
بزار هر غلطي ميخواد انجام بده ...
ديگه برام مهم نيست..
اينم يکي مثل جاويد ....جاويدم يکي مثل داريوش ...هردوشون عينِ هم هستن
_بيا برو.... ديگه چي ميخواي ازجونش ؟؟
اون موقع که پسش زدي بايد فکر شو ميکردي ....از جاويد دیگه توقع هميچين کاري رو نداشتم ...
واقعا باخودش چي فکر کرده ؟؟
اصلا شما دوتا چيزي به اسم مغزم تو سرتون هست؟؟
بيابرو تا بيشتر از اين روانيش نکردي ...)
_صبر کن بزار باهاش حرف بزنم...
_مگه نزدي ؟؟مگه نگفتي ؟؟ميبيني...... نميخواد باهات حرف بزنه ...
اگه تاالانم چيزي بهت نگفتم به خاطر مريم بود که يه روزي ميگفت دوستت داره
ولي فکرنميکنم ديگه علاقه اي تو دلش مونده باشه ...)
_مريم من دارم ميرم ...
ولي برميگردم ...مريم ميشنوي؟؟ از دست من خلاصي نداري ...مريم
تروخدا بيا بيرون ....
دستگيره تکون خورد صداي داد محمد جلوشو گرفت
_برو بيرون ...حق نداري وادار به کاريش کني ...
برو بيرون همين الان ..)
_مريم من دارم ميرم ...بازم مي يام
منتظرم باش ...
صداي قدمهاي محمد وداريوش
بعدم بسته شدن درحياط
محمد بازم اومد پشت در
_ابجي ...حالت خوبه؟؟
يه چيزي بگو ...دلم داره شور ميزنه ....اونجایی ..)
بلندشدم اشکامو پاک کردم
اگه با داريوش مشکل داشتم دليل نداشت داداشمو ازار بدم
دروباز کردم ومحمد وديدم که به ديوارکنار پله ها تکيه داده
_چيکار کردي باخودت مريمي ؟؟
من وتو بقلش گرفت
دستشو رو کمرم ميکشيد وارومم ميکرد
_گريه کن ...حق داري... ولي اين چيزيه که خودت انتخابش کردي
غصه نخور خواهر من ...همه چي درست ميشه...
بسپر دست خدا... خدا خودش ميدونه چي به صلاحته ...
اون شب اونقدر تو بغل محمد گريه کردم که تقريبا رو دستاش از حال رفتم
نازي هم پائين اومده بود وبا کمک محمد منو بردن تو
=============

دوروزِ تموم تب ولرز وجودمو گرفت
مدام يا سرد بودم
يا گرم
يه وقتهايي داريوشو کنارم ميديدم يه وقتهايي جاويد وبدترازهمه يه وقتهايي هم شعاعي رو
تمام ذهنم پر بود ازگرماي اغوش داريوش
که

يه وقتايي جاويد جاشو ميگرفت
ومن بازم سرد ميشدم ولرز تمام وجودمو میگرفت
هيچ کس ونميشناختم وفقط يه چيز ارومم ميکرد (داريوش)
من داريوشو ميخواستم باوجود همهءبدي هاش... اغوششو ميخواستم
پناهگاهمو میخواستم ارامشم و میخواستم
روز سوم اروم تر شدم وبرگشتم به زندگي
ولي هنوز حال نداربودم و نميتونستم از جام جُم بخورم
نگاه نازنين ومحمد پر از دلسوزي وحس ترحم بود
ديگه برام مهم نبود نازي يا محمد چي فکر ميکنن...
رازم از پرده بيرون افتاده بود وديگه اهميتي نداشت که پشت سرم چه جوري راجع بهم قضاوت ميکنن
بعد از يه هفته سرپا شدم... ولي ديگه نميخواستم برگردم سرکار
با اينکه حرف هاي داريوش و باور کرده بودم..
ولي محال بود پامو تو اون شرکت خراب شده بزارم
+++++++++++++
روز هشتم بودکه زنگ خونه رو زدن
دم دماي برگشتن محمد بود ...درو که باز کردم ... هيکل درشت جاويد وپشت در ديدم
نگاهم رنجيده بود... رومو ازش گرفتم ...
به احترام نون و نمکي که خورده بوديم نميتونستم بيرونش کنم
گذشته رويادم نرفته بود...هنوز که هنوزه مديونش بودم
_سلام
جواب سلامم سردتر از يه قالب يخ بود
_ميشه... ميشه بيام تو ....بايد با هاتون صحبت کنم
_امرتونو بفرمائيد
_اخه اينجا ...
پوزخندي زدم وگفتم
_شرمنده که ديگه نميتونم بهتون اعتماد کنم
نگاهش غمگين شد
_ مريم خانم ....بزاريد براتون توضيح بدم
چند تازن رد شدن
اي خدا من کي از دست اين موجودات فضول راحت ميشم؟؟
اخر سرهم ميميرم وبازم به ارزوم نميرسم...
_بفرمائيد تو ....تمام محل خبردار شدن ...ازفردا دیگه نمیتونم جواب اهل کوچه رو بدم
دروپشت سرش بست
بدون اينکه تعارفش کنم گفتم
_کارتونو بگيد ....الان نازي ومحمد پيداشون ميشه ...نميخوام شمارو ببينن
بحد کافي اين چند وقتِ جلوشون خجالت کشيدم ديگه بيشتراز اين نميتونم شرمندشون بشم

مِن مِن می کرد
_ميدونم که از دستم ناراحتين... حق داشتيد که ازم دلخور شيد يا حتي تو گوشمم بزنيد
ولي باور کنيد به خدا ....نيتم خير بود
دوماهِ که از تصادف داريوش ميگذره
اوضاع واحوال شما که گفتن نداره روز به روز اب شدن تون وميديدم
ميفهميدم از دست داريوش ناراحتيد حقم داشتيد
اون رفتاري که داريوش داشت اگه منم بودم ترکش ميکردم
من شما رو به چشم خواهرم ميديدم نميتونستم تحمل کنم
که باخودتون اينکارو کنيد
ازاون ورم داريوش شده بود مثل حنظل.... تلخ وازار دهنده
دلخوشيش ديدن شما تو شرکت بود که اونم ازخودش دريغ کرد
ميديدم براي ديدن شما بال بال ميزنه
حتي يه وقتايي تا دمِ شرکتم مي اومد ولي بخاطر ذات لجبازش قدم از قدم برنمیداشت
ميديدم داره حسرت ميکشه ...ميديدم داره زجر ميکشه... ولي هر کاري ميکردم قبول نميکرد
قد ويه دنده بود
من هردوتونو دوست دارم خدا به سرشاهدِ ...به هردوتون مثل يکي از اعضاي خونوادم نگاه ميکنم
اصلا نميخوام خم به ابروتون بياد
اونوقت جلوي چشمام جفتتون
داشتيد از دست ميرفتيد
..........دلم براي هردوتون ميسوخت
اومدم مثلا ثواب کنم.....
يه نفس عميق
_.... که کباب شدم
ميخواستم اينجوري داريوشو وادار کنم که دست از لجبازي برداره
تا وقتي که داريوش خيالش راحت بود که شما ازدواج نميکنيدبازم به همين کاراي بچه گانش ادامه ميداد
من ميديدم که شما تا چه حد سعي داريدجبران کنيد
ولي داريوش .....خوب داريوش ..زخم خورده بود ...قبول کنيد که چها ر ساله پيش رنجونديدنش
اصلا ازتون توقع نداشت که دست رد به سينش بزنيد
به خاطر همين هم اینقدر لجبازي ميکنه
وگرنه من ميبينم که برخلاف لبهاي بستش دلش براي شما پر ميکشه
_که چي اقا جاويد؟؟؟
حالا شما رو فرستاده تا وساطت کنيد ؟؟
يه بار اون براي شما اينکاروانجام داد... حالا که رد شديد .... شما براي اون
بس کنيد تورو به خدا ....من خسته شدم ....چهار روز نيست که از تو جا بلند شدم
اخه چه نفعي ازاين ازارها ميبريد
من عطاي داريوش و به لقاش بخشيدم
ديگه همچين کسي تو زندگيم وجود نداره
بريد بهش بگيد دورِ منو يه خط قرمز بکشه
اصلا بگيد مريم مرده... بگيد خاکش کرديم وتموم ...
دست از سرم برداريد ....ديگه نميخوام حتي يه کلمهءديگه ازش بشنوم
حرفتونو باور ميکنم چون غير از برادري چيزي ازتون نديدم
ولي اين مشکل من وداريوشو حل نميکنه
تو شرايطي که بخاطرش حتي توروي داداشم وايستادم
انتظار نداشتم منو اون جوري برونِ
نه اقا جاويد ...منوداريوش ... زندگيمون همينه ...هيچ وقتم درست نميشه
يه برهه اي من کوتاه ميام ولي داريوش کوتاه نمي ياد
يه برهه اي هم مثل الان داريوش کوتاه ميياد ومن نميتونم قبولش کنم
بريد اقا جاويد... شما نبايد سرنوشتتونو با داريوش گره بزنيد
زندگي ما درست نشدنيه.... انگاررو پيشوني من نوشته که يه شب خواب راحت نداشته باشم )
_حداقل برگرديد سرکار... اينجوري که...
_شرمندم اقا جاويد... من ديگه پامو تو اون شرکت نميزارم
_ولي اخه...
_بسه فقط تمومش کنيد... همين ...
_پس من فعلا کسي روبراي کار نمي يارم ...
_نه اقا جاويد مطمئن باشيد نظرمن عوض نميشه
جاويد هر چي گفت قبول نکردم
اين دفعه قصد کرده بودم ازش دست بکشم وفراموشش کنم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, |

 


سلااااااااااااام گوگولیا ب وبم خوش بیومدین نظر یادتون نره دوووووستون دارم راستی ی چیزی من عاشق رمان هستم واقعا با تمام وجودم رمان میخونم و تمام رمان های وبمو خوندم همشون قشنگن اگه بخونید عاشقشون میشین دیگه هرکی دوست داشت بگه تا لینکش کنم


رمان گلهای صورتی
رمان پرتگاه عشق
رمان آناهیتا
رمان سرنوشت را میتوان از سر نوشت
رمان می گل
رمان قرار نبود
رمان دنیا پس از دنیا
رمان نگاه مبهم تو
رمان وقتی که بد بودم
رمان عشق پاییزی
رمان در حسرت آغوش تو
رمان قلب های عاشق
رمان لجبازی با عشق
رمان یک عشق یک تنفر
رمان سکوت شیشه ای
رمان زیر پوست شهر
رمان مسافر عشق
رمان ناتاشا
رمان ز مثل زندگی
رمان رویای شیرین من
رمان پریچهر

 

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ¥¥رمان کده¥¥ و آدرس romankade2013.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





☻♥شیطونی های یه دختر خوشمل☻♥
ღღحس عشقღღ
دفتر عشق
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

 

 

رمان گندم_18
رمان گندم_17
رمان گندم_16
رمان گندم_15
رمان گندم_14
رمان گندم_13
رمان گندم_12
رمان گندم_11
رمان گندم_10
رمان گندم_9
رمان گندم_8
رمان گندم_7
رمان گندم_6
رمان گندم_قسمت5
رمان گندم_قسمت4
رمان گندم_قسمت3
رمان گندم_قسمت2
رمان گندم_قسمت1
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان رویای شیرین من
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ز مثل زندگی
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان ناتاشا
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان مسافر عشق
رمان زیر پوست شهر
رمان زیر پوست شهر
رمان زیر پوست شهر

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 188
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1


کد حرکت متن دنبال موس دریافت کد خداحافظی

کد حرکت متن دنبال موس